دلنوشتهای برای خدا
خداوند مهربانم...
خداوند مهربانم ببخش که فراموش کردیم برای چه پا به زمین گذاشتهایم
فراموش کردیم بزرگیت و همه لطف ومحبت های بی دریغت را
سرمایه هایمان را برای هیچ خرج میکنیم
انگار تمام شدنی نیست و چه زود تمام میشود این سرمایه
انگار که چشم برهم زدنی بود این دنیا
هدف تو بودی تویی که نیازی به هیچ مخلوقی نداری ای
خالق قادر تو بی نیاز مطلقی
اما ما ادمها فکر کردیم با بندگی ات کاری برایت انجام میدهیم یا برایت فایده ای دارد
یادمان رفت که بازهم برای نیاز خودمان تو را میپرستیم معبودم
خداوندگارم سرمایه ام رو به پایان است
از تو میخواهم آنرا فقط برای رسیدن به تو خرج کنم ای پاینده ابدی
کمکم کن من ناتوان را تا بتوانم دل از این دنیای فانی کنده و فقط آنرا خانه تو گردانم
تویی که دارندگانت ثروتمند ترین و بیخدایان فقیرترینند
چقدر ناگفته هایم زیادست و توانم کم
چقدر پیش خود شرمنده و خجلم از عمری که به باد رفت
و درقبالش هیچ حاصلی برداشت نکردم
همیشه به من فهمانده ای که دل فقط جای توست
و هروقت به غیرتو دل بستم صدای شکستنش بلندتر به گوش رسید
اما بازهم فراموش کردم وباز دل بستم انگار این دنیاانتهایی ندارد ....
همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز
دهه آخر ماه اول راه سحر است
بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز
عیب چشم است اگر اشک ندارد،ور نه
سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز
کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم
یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز
گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است
او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز
گریه ام صرف تهی بودن اشکم نیست
دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز
وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت
باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز
یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد
کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز
هر قدر این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی
دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز
تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است
رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز
هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی
همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز
منبع : ghasemiyoon.ir