داستان کوتاه «قربانی»
یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه ، کشاورز دامپزشک میاره .
" ﻧﺎﻣﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ "ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻮﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺭﺍﻡﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻩﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺷﻤﻨﯽﮐﺮﺩﻩﺍﻡ( ﺿﺤﯽ 1ﺗﺎ 3 )
ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺲ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﯽ .( ﯾﺲ 30 )
ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﯿﺎﻣﻬﺎﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﯼ( ﺍﻧﻌﺎﻡ 4 )
ﻭ ﺑﺎ ﺧﺸﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ( ﺍﻧﺒﯿﺎ 87 )
ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻃﻠﺒﯿﺪﯼ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮ ﻫﻤﻪﭼﯿﺰ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﯼ.( ﯾﻮﻧﺲ 24 )
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻣﮕﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻭﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﯿﺎﻓﺮﯾﻨﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﮕﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ (ﺣﺞ 73 )
ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺍﺯﻭﺣﺸﺖ ﻓﺮﻭﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻤﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺩﻭﺧﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻦﺷﮏ ﺩﺍﺷﺘﯽ .( ﺍﺣﺰﺍﺏ 10 )
ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪ ﭘﺲ ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﯼ،ﭘﺲ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦﺑﺎﺯﮔﺮﺩﯼ،ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮﯾﻨﻢ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻦ.( ﺗﻮﺑﻪ 118)
استادی در شروع کلاس درس یک لیوان آبدر دست داشت و اونو بالا گرفت تا همه ببینند و بعد از شاگردانش پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردانش گفتند : نمیدانیم؟
استاد گفت من هم نمیدانم اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه به همین شکل نگه دارم چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی!
استاد گفت: اگر یکساعت همینطور نگه دارم چطور؟
یکی از شاگردان گفت: استاد دستتان درد می گیرد.
حق با توست، و اگر یکروز تمام آنرا نگه دارم چه اتفاقی می افتد؟
شاگرد دیگری گفت: دستتان بی حس می شود ، عضلاتتون تحت فشار قرار می گیرد و فلج می شوند و احتمالا کارتان به بیمارستان خواهد کشید!
استاد گفت: درست است و آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟
همه جواب دادند: نه.
استاد گفت:
دقیقا!مشکلات زندگی هم همین است، انها را چند دقیقه در ذهنتان نگه دارید اشکالی ندارد اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید به درد خواهند آمد و اگر بیشتر از آن نگهشان دارید فلجتان خواهد کرد و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود!
....
دوست من یادت باشد،
لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری!
زندگی همین است ......